جدول جو
جدول جو

معنی ریشه کن - جستجوی لغت در جدول جو

ریشه کن
آنکه یا آنچه چیزی را از بیخ می کند و نابود می کند، چیزی که از بیخ کنده شده، درختی که از ریشه کنده شده باشد
تصویری از ریشه کن
تصویر ریشه کن
فرهنگ فارسی عمید
ریشه کن
(گَ دَ / دِ)
مستأصل و بیخ برکنده. (آنندراج).
- ریشه کن ساختن، از بیخ و بن برکندن. ریشه کن کردن:
گر چنین آهنگ خواهد شد سرود قمریان
سروها را ریشه کن می سازد از بستان ما.
صائب (از آنندراج).
- ریشه کن شدن، از بیخ و بن برکنده شدن.
- ریشه کن کردن، از بیخ و بن برکندن. ایعاء. استیصال. از بن برانداختن. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ریشه کن
از بیخ و بن بر کندن
تصویری از ریشه کن
تصویر ریشه کن
فرهنگ لغت هوشیار
ریشه کن
انهدام، قلع وقمع، نابود، هدم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
نامی است که برای پی گم کردن، یهودان به حفاری شهرهای قدیم داده اند که از آنجاها اشیاء آنتیک قیمتی استخراج می کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حفار. آنکه زمین های خسف شده و مانند آن را کاود، یافتن اشیاء عتیقه را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ شُ دَ)
ریشه راندن. ریشه دواندن. (از مجموعۀ مترادفات ص 189). رشد و نمو ریشه نبات. (فرهنگ لغات عامیانه). ریشه نهادن. ریشه دوانیدن:
خاری است غم که در دل ما ریشه کرده است
ماری است پیچ و تاب که در آشیان ماست.
صائب (از آنندراج).
، ریشه ریشه شدن پوست در سر انگشت. (فرهنگ لغات عامیانه). زیادتی در کنارۀ ناخن برآمدن و آزار دادن، جایگیر شدن و مستحکم شدن وضع و قوام یافتن و استحکام وضع کسی یا چیزی. (از فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
دهی از دهستان دروفرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 195 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
آنکه کوشش بیهوده می کند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). نامراد و محروم. (ناظم الاطباء) :
از هر کنار مشرق عرض تجلی اش
مه ریش کن برآمد و خور ریشخند شد.
زلالی خوانساری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ /تِ)
دشنامی است. (یادداشت مؤلف) :
ای ریش کش شهابک مأبون هزار تیز
در ریش آن پدر که تو هستی ورا پسر.
سوزنی.
، آنان که ریش مردم را می کشند:
کوسۀ کم ریش دلی داشت تنگ
ریش کشان دید یکی را به جنگ
گفت رخم گرچه زجاجی وش است
ایمنی از ریش کشان هم خوش است.
؟ (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
دهی از بخش آبدانان است که در شهرستان ایلام واقع است و 227 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
معروف. (آنندراج). نجار:
تیشه زن اندر هنر آموختن
تخته نسازد ز پی سوختن.
میر خسرو (از آنندراج).
رجوع به تیشه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ گُ تَ / تِ)
روشن کننده. روشنایی بخش. روشن ساز. که نورانی کند. که روشن و تابان سازد:
روشن کن آسمان به انجم
پیرایه ده زمین به مردم.
نظامی.
- روشن کن چشم، شادکننده:
روشن کن چشم مرقدان را
در مرقد تنگ و تار بینند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریشه کن کردن
تصویر ریشه کن کردن
درختی را از ریشه کندن، چیزی را نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریشه کن کردن
تصویر ریشه کن کردن
((~. کَ. کَ دَ))
از بین بردن، نابود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریشه ای
تصویر ریشه ای
اصولی
فرهنگ واژه فارسی سره
از انواع بازی های بومی استروش و مقررات بازی مثل (اغوزکا) است
فرهنگ گویش مازندرانی
زنجیروار
فرهنگ گویش مازندرانی
بالکن، عمل سم زدن گاو یا اسب به هنگام خشم و مبارزه جویی، پیش کدنن، کندن زمین و شخم زدن
فرهنگ گویش مازندرانی